پس از حمد خدا و درود بر پیامبر (ص)
(وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ) الصف/۳۳
ترور و تروریسم پدیدهای است که از دیرباز و حتی پیش از اسلام وجود داشته و بعد از آمدن اسلام نیز در میان ملل مختلف وجود داشته است، مسلمانان از همان روزهای نخست دعوت، در روزگار پیامبر صلی الله علیه و سلم و خلفای راشدین رضی الله عنهم قربانی این پدیده بودهاند. به عنوان مثال:
الف: قریش طرح توطئهی قتل (ترور) پیامبر اسلام را ریختند، و تصمیم گرفتند از هر قبیله یک نفر در این ترور شرکت کنند تا بنی عبدالمطلب و بنی هاشم نتوانند از آنان انتقام بگیرند. اما پیامبر (ص) به حکم خدا با ابوبکر صدیق رضی الله عنه به غار ثور رفت و از آنجا به یثرب (مدینه) هجرت کرد و علی رضی الله عنه در بستر او خوابید تا توطئه گران مطمئن باشند که پیامبر (ص) در خانه است، اما چون وارد خانه شدند با علی رضی الله عنه روبرو شدند و نقشهی ترور ناکام ماند.
ب: بنی نضیر یکی از قبایل یهود طرح ترور پیامبر (ص) را ریختند، بدین سان که چون پیامبر (ص) بر اساس قرارداد منعقده با آنان برای درخواست کمک در پرداخت خون بهای دو مرد از بنی عامر که اشتباها بدست عمرو بن امیه کشته شدند این واقعه در پی حادثهی بئر معونه که ۷۰ قاری و حافظ قرآن از یاران پیامبر (ص) به شهادت رسیده بودند، اتفاق افتاده بود در محله یشان رفته بودند، آنها سنگی را پشت بام بردند و قصد داشتند آن را بر روی پیامبر بیندازند و او را ترور کنند، اما خدای تعالی به پیامبر خبر داد و ایشان پیش از اجرای نقشه آنجا را ترک کردند.
ج: چون نقشههای مختلف یهود و قریش در مورد ترور پیامبر ناکام ماند، سرانجام راه دیگری در پیش گرفته شد: زنی از یهود به نام زینب دخترحارث و همسر سلام بن مشکم، گوشت گوسفندی را زهرآلود کرد. چون پیامبر لقمهای از آن را به دهان گذاشت متوجه شد و آن را از دهان بیرون انداخت و فرمود: این غذا به من میگوید که سمی است، اما یکی از یاران ایشان به نام «بشر بن البراء بن المعرور» به شهادت رسید.
د: سیدنا عمر بن خطاب رضی الله عنه به دست ابولولو در نماز صبح و در مسجد النبی ترور شد.
ه: سیدنا علی رضی الله عنه در نماز صبح و در مسجد کوفه توسط عبدالرحمن بن ملجم که از خوارج بود به شهادت رسید و ترور شد.
این گونه موارد بسیار است که به همین اندازه اکتفا میشود.
اما نهضتهای اسلامی
حرکتهای اسلامی در پی سقوط خلافت در سال ۱۹۲۴ برای تجدید عزت مسلمانان و بازگشت مسلمین به اصالت دینی و ایمانی تاسیس شدند اما غرب و شرق اشغالگر به چنین امری راضی نشده و نمیشوند. از این روی همواره تلاش کردهاند با تبلیغات شدید رسانههایشان مانع رشد جنبشهای اسلامی بشوند، زیرا بیم دارند، شوکت و عزت مسلمانان تجدید شود و آنها در چپاول و غارت بلاد اسلامی ناتوان شوند، از این روی با بهره گیری از جریانات غربگرا و ارتشهای بلاد اسلامی با اتهام تروریسم و ارهاب، مسلمانان را سرکوب نموده و اجازهی تجدید عزت مسلمانان را نمیدهند.
و در این راستا با یدک کشیدن واژهی دموکراسی و... همواره به سرکوب نهضتهای اسلامی توسط ایادی خود اقدام کرده است:
۱. در الجزایر: مسلمانان از طریق دموکراسی و صندوقهای رای با ۹۰ درصد آراء پیروز شدند، ارتش غرب زده همان روز انتخابات را باطل کرد و دیدیم آنچه را که دیدیم و...
۲. در فلسطین: حماس برندهی انتخابات شد، اما دموکراسی نادیده گرفته شد و غربیان حاضر نشدند نتیجهی صندوقها را بپذیرند و...
۳. در مصر: مسلمانان با رای مردم هم درمجلس و هم در ریاست جمهوری برندهی انتخابات شدند، اما توسط ارتش کارهایی انجام شد که روی مغول و تاتار را سفید کرد و...
آری! واژهی دموکراسی غرب در شرق نیز پیام آور ترور و کشتار و قتل در بلاد اسلامی است.
اما موضوع «تروریسم و یا ارهاب در جهان اسلام»:
تروریسم واژهای است که غربیان از آن تعریف مشخص و محدودی ارائه نکردهاند، زیرا میخواهند هر جا به نفعشان باشد از آن بهره برداری کنند، پس نباید تعریفی برای آن ارائه دهند. چرا که اگر تعریفی ارائه دهند، در بسیاری موارد خودشان مصداق تروریسم هستند. به عنوان مثال: حمله به عراق و افغانستان نمود تروریسم غربی است.
اما در اسلام:
ارهاب: واژهای است که در بلاد عربی مرادف تروریسم است اما در قرآن کریم آمده است: (وَ اِیّایَ فَارْهَبُونِ) البقره/۴۰ –فقط از من بترسید و بس-
(وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ) الانفال/۶۰ –برای مجاهدان هر چه در توان دارید نیرو و امکانات فراهم سازید تا اینکه بدین وسیله دشمنان خدا و دشمنان خودتان و دیگرانی را که شما نمیدانید و خدا میداند بترسانید-
اسلام جز در دو مورد فوق ارهاب را به رسمیت نمیشناسد یعنی ترس از خدا و ترساندن دشمنان برای بازدارندگی از تعرض و تجاوز.
اما اسلام برای متعرضین به حقوق مردم عادی مجازاتهایی را مقرر داشته است:
• ۱. برای حفظ آبروی مردم حد قذف را تشریع کرده است.
• ۲. برای حفظ جان مردم قصاص را مقرر داشته است.
• ۳. برای حفظ مال مردم حد سرقت را مقرر نموده است.
• ۴. برای حفظ عفت مردم حد زنا را
و...
بنابراین ترور و تروریسم در اسلام جایگاهی ندارد فقط در دو صورت به صورت استثنائی اعمال میشود:
۱. برای نابودی تروریسم استفاده از شیوهی ترور مثل کشتن کعب بن اشرف یهودی تروریست معروف عهد پیامبر (ص)
۲. در مسیر مبارزات آزادیبخش مثل سرزمین فلسطین، چچن و امثال آن (به عبارتی جنگ پارتیزانی) این هم در چارچوب قاعده و برنامهی محدود و مشخص قرار دارد.
تروریسم دولتی
یکی از خطرناکترین نوع تروریسم، تروریسم دولتی است که متاسفانه رسانههای جهان از آن سخن نمیگویند.
نمود کامل تروریسم دولتی، رژیم صهیونیستی است که با حمایت غرب به وجود آمده و کارش از همان آغاز ترور، قتل عام، ایجاد رعب و وحشت و نابود کردن بوده، و هیچگاه اهل منطق و گفتگو نبوده است. میتوان افراطیترین نوع تروریسم، همان رژیم صهیونیستی را معرفی نمود. غرب و در راس آن آمریکا همواره از این رژیم آدمکش و تروریست حمایت همه جانبه کردهاند و میکنند، هم اکنون برای ادامهی حیات این دولت تروریستی تلاشهای زیادی توسط غربیان صورت گرفته است:
کودتا در مصر با چراغ سبز و همراهی و همیاری غرب و در رأس آن آمریکا اتفاق افتاد. آمریکا هنوز حاضر نشده کودتای مصر را کودتا بخواند، برغم اینکه کودتاگران آراء مردم در صندوقها را نادیده گرفته، رئیس جمهور قانونی را برکنار و به زندان برده، پارلمان را منحل نموده، قانون را ملغی اعلام کرده است و در کشتار و قتل عام روی مغولها را سفید کرده است. اما غرب به خاطر ترس از اینکه نهضت اسلامی رشد کند و مزاحمی برای رژیم تروریست صهیونیستی باشد از کودتاگران با تمام توان حمایت میکند و...
در کنار رژیم صهیونیستی کشور سوریه است، غرب برای اطمینان از امنیت رژیم تروریست صهیونیستی با ترفندهایی خاص مثل حمایت از دموکراسی و مردم مظلوم سوریه، این کشور را به ویرانی کشانده و حرث و نسل را نابود کرده است اما اعلام میکند به دولت سوریه کاری ندارد و قصد دارد برای تنبیه اسد به این کشور حمله نظامی کند!
من از حزب بعث و جنایات آن حمایت نمیکنم، ولی میگویم همهی ویرانیها خواستهی غرب است آن هم برای بالا بردن ضریب امنیت رژیم تروریست صهیونیستی. بنابراین غرب و آمریکا در پشت جریانات تروریستی واقعی قرار دارند، و صد البته که ملتهای آزادیخواه را که کشورهایشان اشغال شده و برای استقلال و نجات کشورشان مبارزه میکنند، تروریست میخواند! در صورتی که همهی ملتها به نوعی در مبارزه برای بدست آوردن استقلال و حریت به جنگهای پارتیزانی و یا چریکی روی آوردهاند و هیچ کس آنان را تروریست نخوانده است.
شکوهی بزرگ
اما در این میان شکوه از برخی علماء و خطیبان جهان عرب وجود دارد که متاسفانه با تروریسم دولتی همراهاند. من از خطیبان عربستان و خطبای مسجد الحرام و مسجد النبی گلایه ندارم زیرا به آنان نوشتههایی داده میشود و آنان ناچارند از روی نوشته بخوانند و خود حق سخن گفتن ندارند و حکومت قبیلهای عربستان به آنان چنین اجازهای نمیدهد. اما گلایه از شیخ الازهر و کسانی که او را همراهی کردهاند و با تروریسم دولتی همراه شدهاند، وجود دارد!
البته من به خود اجازه نمیدهم آنان را مخاطب قرار دهم که خود را در این حد نمیدانم، اما دوست دارم بیانیهای را که عالم جلیل القدر سوری علامه علی طنطاوی در سال ۱۹۵۴ (۵۹ سال قبل) در هنگام دومین محنت اخوان المسلمین در عصر کودتای ناصری صادر شده و شیخ آن زمان الازهر را در همراهی ظالمان مورد نکوهش قرار داده قرائت کنم، زیرا شرایط امروز و آن روز شیخ الازهر تفاوتی نکرده و تروریسم دولتی (کودتاگران) همان است که در ۵۹ سال قبل بوده است، با قرائت ترجمهی بیانهی عالم ربانی علامه علی طنطاوی رحمه الله تعالی به سخنم پایان میدهم:
مقالهی «شیخ الازهر مُرد» علی طنطاوی
مقدمهی مقالهی علامه علی طنطاوی: به قلم نوهی استاد
پدربزرگم (رحمه الله) این مقاله را در سال ۱۹۵۴ درشرایطی نگاشته که با شرایط کنونی ما شباهت دارد. فقط اسمها تغییر میکند. یعنی در آن روزگار امام الازهر شخصی با عنوان عبدالرحمن تاج بوده است که به جای او هم اکنون احمد الطیب قرار دارد. همچنین در آن زمان فرماندهی ارتس جمال عبدالناصر بوده که اکنون به جای او عبدالفتاح السیسی قرار گرفته است. جنگ با اخوان و اسلام درست همان است که در آن زمان بوده است. فرق در این است که در آن روزگار فقط اخوان در میدان مبارزه بوده، اما اکنون آنان قطرهای در دریای جمهوری است از مردم آزاده و بزرگ که راضی نیستند، اسلام و آزادگی را با چیز دیگری معاوضه کنند. به خواست خدا هرگز امروز چون دیروز نخواهد بود.
توضیح اینکه: شیخ عبدالرحمن تاج شیخ الازهر بر اساس فرمان طاغوت ویرانگر مصر، جمال عبدالناصر، در آغاز سال ۱۹۵۴ به این مقام منصوب شد. او نمود عالمی است که دین خود را به دنیای دیگران میفروشد، او شمشیری در دست جمال عبدالناصر در جنگ تهاجمی بر ضد اخوان بود. در پی حادثهی (ساختگی) میدان منشیه - تیراندازی ساختگی به عبدالناصر- بیانیهی شدید اللحنی صادر نمود، و در آن اخوان را مورد تهاجم قرار داد، و به عنوان جماعتی که قصد دارد چهرهی اسلام را خراب کند، مردم و دولت وقت را بر ضد آن تشویق و ترغیب کرد. او در این بیانیه، اخوان المسلمین را خوارج خواند که توبه یشان پذیرفته نمیشود، و کسی در پیشگاه خدا از آنان شفاعت نمینماید. پدربزرگ من (رحمه الله تعالی) در پاسخ به او این مقاله را به رشتهی تحریر درآورد:
متن مقالهی علی طنطاوی در سال ۱۹۵۴ با عنوان «مرگ شیخ الازهر»
شیخ الازهر یعنی عبدالرحمن تاج، نخستین شیخی نیست که میمیرد، پیش از او رهبرانی بودهاند که دریای علم به شمار میآمده و همچون کوه استوار بودهاند، اما سرانجام جهان را ترک کرده و مردهاند.
اما مرگ شیخ الازهر صورت دیگری دارد، زیرا او مردهای است که از لحاظ فیزیکی زنده است.
دیگران درگذشته و دفن شدهاند، اما او زنده است اما گرفتار نفرین و لعنت شده است. آری جسم فانی او نمرده است. او کسی است که آخرت را با دنیا معامله کرده است، و رضایت عبدالناصر را بر رضایت پروردگار عبدالناصر ترجیح داده است. پروردگاری که بر دشمنان خود غلبه دارد جباری که هر کس در مقام کبریا خود را شریک او قرار دهد او را در هم میکوبد، - اگر چه پس از مدتی باشد –
شیخ الازهر به تکفیر برگزیدگان امت اسلام در این روزگار حکم کرده است، آری حکم به تکفیر اخوان المسلمین، حکم به تکفیر جوانانی که در طاعت خدا نشو و نما کردهاند، و پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به آنان بشارت داده است. که در روزگاری که هیچ سایهای نیست آنان را در سایهی عرش خویش جای میدهد.
جوانانی که اسلام را شناخته و به آن چنگ زدهاند، به مسجد روی آوردهاند آن هم در زمانی که هم گنانشان در کابارهها و مراکز فساد به سر میبرند. جوانانی که شبها به پیشگاه خدا به نماز و نیایش قیام کردهاند، در صورتی که امثال آنان شبها را در اماکنی میگذرانند که مایهی ننگ و عار است. در خلوت سحرگاهان که مردم به خواب ناز رفتهاند، به مناجات خدایشان روی آوردهاند. آنان همچون کوه در برابر ظالمان ایستاده و هرگز تن به ذلت و تسلیم ندادهاند. آری آنان چون لذت ایمان را دریافتهاند از کفر دور شدهاند. محنتهای روزگار نتوانسته لذت طاعات را از آنان بگیرد.
در بیانیهی شیخ الازهر که رادیو مصر آن را پخش نموده است، آیات قرآن تحریف و جابجا شده است، و احادیث نبوی در غیر جای آن به کار برده شده است، تا برای عموم مصریان این توهم به وجود آید که شیخ، مدافع دین است و به زبان اهل علم سخن میگوید. به خدا سوگند نتوانستم سکوت کنم، آری من میدانم که ساکت از بیان حق، شیطان اخرس (لال) است. و میدانم که مسلمان باید حق را بگوید، اگر چه به زیان خود او و یا دوستان او و یا همکاران او باشد. بیم دارم اگر همهی ما سکوت کنیم، و به شیخ الازهر و دروغهای او پاسخ ندهیم، گرفتار عذاب الهی شویم.
من نمیدانم چه کسی شیخ الازهر و همراهان بدکردار او را فریب داده است. علماء بدکنشی که در این ذلت او را همراهی کردهاند. گویا پنداشتهاند اسلام هم چون آیین کلیسا در قرون وسطی است که شیخ الازهر پاپ آن است، بهشت و دوزخ در اختیار او است و او حق دارد بهشت را قطعه قطعه بفروش برساند. او نمیداند که در اسلام عنوانی به اسم (رجال دین) نداریم بلکه هر مسلمانی (شخصیت دینی) است. مگر او نمیداند پیرزنی اجتهاد عمر رضی الله عنه را رد کرد...
اما عمر رضی الله عنه ریا و تزویر نکرد بلکه به خطای اجتهادی خود اقرار نمود. چرا پاسخ شیخ را ندهم در صورتی که او قابل مقایسه با عمر رضی الله عنه نیست، و حتی به بند کفش او هم نمیرسد. چرا که شیخ حق را دگرگون کرده و دروغ و نفاق را در پیش گرفته است، و خود را مصداق این قاعده نموده است: (من کفر مسلما فقد کفر) – هر کس مسلمانی را تکفیر کند خود کافر شده است –
اگر با کافر دانستن یک شخص مسلمان، انسان کافر میشود، پس چگونه خواهد بود حال شیخی که میلیونها مسلمان برگزیده را تکفیر میکند؟! اگر فرض کنیم (این فرضیهای است که الزام آور نیست و حقیقت ندارد.) تلاش برای تغییر حکومت مصر کفر باشد، چگونه شیخ به خود اجازه داده است پیش از صدور حکم در این محکمهی عجیب، این حکم را صادر کند؟!
و چگونه به خود اجازه داده است که این حکم را بر همهی اخوان المسلمین در آفاق جهان تعمیم دهد، در صورتی که میلیونها مسلمان عضو اخوان المسلمین هستند؟!
آری پای هرکدام از این جوانان بر سر شیخ منافق فضیلت دارد، و پشت سر هر کدام بهتر از چهرهی شیخ است، و یک ساعت در طاعت بودن هر کدام از این جوانان بهتر از سپری کردن عمری در نفاق است.
شیخ الازهر کجاست؟ چرا در برابر این همه منکرات در مصر، و در برابر آن همه فجور علنی، و آن همه فسق آشکار از جمله شراب خواری و شرارت که حاکمان فعلی آنها را انجام میدهند لال شده است؟!
مگر انواع گناهانی را که آنها مرتکب میشوند از جمله دور کردن صالحان و نزدیک کردن رقاصها به خود نمیبیند؟ آری مگر این اعمال زشت حاکمان، شیخ و یاران او را در «هیئت کبار علماء» به خشم نمیآورد، اما کار میلیونها جوان مومن و صالح و مصلح آنان را به غضب واداشته است؟
من مصر را از ۲۵ سال پیش میشناسم، و اکنون نیز با وضعیت آن آشنایی دارم، در پیشگاه خدا گواهی میدهم که در این کشور هیچ کار خیری به انجام نرسیده مگر آنکه منبع آن اخوان المسلمین بوده است. آیا پیش از اخوان المسلمین، مصر جوانانی داشته که مساجد را رونق بخشند؟ و آیا پیش از آن دانشجویانی در مصر بودهاند که شب زنده دار باشند و قرآن تلاوت کنند؟! و به طاعت چنان ازدحام کنند، که اهل هوا و هوس به سینماها و کابارهها ازدحام دارند؟
من عضو رسمی اخوان المسلمین نیستم، ولی در عقیده و دین از آنان هستم. خدای تعالی به من توفیق بخشیده که جز حق را نگویم و در زمانی که برخی از مردم ضعیف الایمان از گفتن حق لال میشوند، و یا علماء سوء چیز دیگری را به جای حق قرار میدهند، مثل آنان که این بیانیه را نوشتهاند، حق را فریاد بزنم. آری کسانی با عنوان «هیئت کبار علماء» که از جانب حاکمان به آنان عطا شده مغرور شدهاند، و ابلیس بر دماغشان دمیده و جا و منصب را برایشان زینت داده است.
از این روی همه چیز، حتی دین خود را در این راه بذل کردهاند. آنان علم خویش را وسیلهی رسیدن به قلب هر حاکمی قرار دادهاند، دیروز گفتند: ملک فارق از اشراف مسلمانان و از نسل پیامبر صلی الله علیه و سلم است، زیرا در آن روزگار ملک فاروق مقام و منصب میداد، چون او رفت، حیا نکردند که او را شیطان رانده شده بخوانند!!
در صورتی که دیروز او را ملک صالح و مصلح و شریف در حسب و نسب میدانستند! آری همین افراد امروز حکم به کفر اخوان میکنند! اگر همین فردا، اخوان به قدرت برسند، آنان را هادی و مهدی خواهند خواند و خواهید دید!
از خش خش آن دانستیم که ماری است، خلق و خویی که از کودکی با آن آشناییم.
اما روزگار ثابت کرده است که اخوان برگزیدگان این عصر هستند، آنان چون کلامی ناب هستند که کورهی ذوب جز بر صفایشان نمیافزاید.
پس هان ای اخوان! صبر کنید و ثابت قدم باشید اگر شیخ الازهر بر ضد شماست، همهی امت اسلامی با شماست و برتر از آن خدا با شماست از کسی باک نداشته باشید. (اصْبِرُوا آلَ یَاسِرٍ فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى الْجَنَّةِ)
این مقاله تعزیتی است به شیخ الازهر و «هیئت کبار علماء» که مردهاند، پس از امروز از آنان یاد نکنید. اگر آنان مرده بودند بهتر بود، اما وجدان و دلهایشان با این بیانیه که رضایت عبدالناصر را خواستهاند، مرده است. اما مردم و فرشتگان و خدای منتقم و جبار بر آنان خشم گرفته است. الی الله المشتکی و لا حول و لا قوه الا بالله
نظرات
بدوننام
22 شهریور 1392 - 06:01بسیار عالی مرحبا به استاد که در نماز جمعه این چنین زیبا و فصیح ...................